خاک نشین افلاک گرد

ز منزل کفر تا به دین یک قدم است
وز عالم شک تا یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوش میدار
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است خیام
**********************************

خدا پرسید میخوری یا میبری؟ ومن گرسنه پاسخ دادم می خورم چه میدانستم آنکه پرسید شیطان بود، وآنچه خوردم سیب .. تنها چیزی که با خود بردم خاطرات زیبای بهشت بود...

آخرین نظرات
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۱، ۰۸:۱۴ - صالح
    ممنون
  • ۱۵ مرداد ۹۴، ۰۱:۱۶ - سوین
    .......
نویسندگان

وقتی خداوند را آزردند

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۳۸ ب.ظ



بسم الله الرحمن الرحیم


امروز میخواهم کمی با مهم ترین دلیل آفرینش درد ودل کنم

سلام ای مادر تنها،ای مادر حقیقی ،ای مادر ایمانی،ای مادر تنها، ای مادر مادران پاک و سلام بر تو ای مادر 18ساله نه تو 18 ساله نیستی تو هم سن آفرینشی هم سن خلقت نه چه می گویم که خلقت به خاطر تو بود ،شنیده ایم که شما پاره تن رسول مهر بودید،پس یقیین کردیم هرکه پاره تن رسول الله را بیازارد نه فقط خود رسول الله که خداوند را آزارده است،اما چگونه باور کنم که عده ای به نام خدا و به نام دین و به کام شیطان خدا را می آزارند.

مادر پنهان گویا چشمان ما لیاقت و شایستگی دیدن حتی مزارت را نداشت که بعد از سالیان دراز همچنان پنهان مانده ای،یا شاید ما کور گشته ایم و تو را نمی بینیم پندارمان این است که بیناییم.

نیک بنگر !دخترانی را که پدرت از صید دام جهالت کهنه بشر شب زده رهانیده بود،اکنون خود خواسته گرفتار شب تاریک اما رنگارنگ غرب گرفتار گردیده اند،آری ببین که چگونه بیماری برهنگی زنان ما را از پا انداخته و فمنیسم ،تنوع طلبی چه برسرشان و سرمان آورده است.


ای گوهر پنهان خدا نیک بنگر! مادران دیگر شیر دختران زینبی نمی پرورند ،چه شده است که صدف مادرانه دیگر مروارید درخشان نمی سازد؟

اگر آن زمان جسمشان را زنده به گور می کردند دریغا که سالهاست روحشان  را زنده به گور می کنند، هلهله ی شیطانی سر می دهند و میگویند آزاد شدید آزاد..

بای ذنب القتلت؟ چرا که خود نمی دانند مرده اند پس من به جای انها می پرسم به کدامین گناه روحشان را کشتند ناپاک نامردمان زر سالار؟آری روحشان را ربودند و تراشه ای در مغزشان گذاشته اند جماعت شیطان مسلک که به این بینواها می گوید چه بخور،چه بپوش ،چه طور رفتار کن اصلا چگونه راه بروتا دل در بند نفس شیطان زده ها لذت ببرد از بردگی اینان،

بگذریم...

راستی آن هنگام که به دیدار پدر مهربانت رفتی او از ظلم و جوری که بعد از رفتنش بر تو روا داشتند سوال پرسید؟نپرسید آتش وجود شیطان در دستان که بود؟نپرسید بر تو چه روا داشتند امتش پس از او؟حتم دارم گله که نه خون گریه می کرد از این که هارون وار علی تنها ماند و حتم دارم در کوچه هنگام دست بسته بردن یدالله زمزمه می کرد با اوابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلَا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ 


از این نیز میگذریم...

اما می خواهم اعترافی تلخ بنمایم به نمایندگی از خیل عظیمی از محبین شما وآن اینست که علیرغم این که هنوز محبت شما ،همسرتان ،پدر و فرزندانتان را در دل خویش نگاه داشته ایم اما برای ایمانی که از دست می رود کاری نمی کنیم...

آری فرزندت را سالهاست در زندان معصیت،کاهلی ،فراموشی و درس نگرفتن از تاریخ حبس کرده ایم و چه رنج آور است  که قومی خود مانع نجاتشان به دست منجیشان گردند.... نه از این دیگر نمی توان گذشت ...

پس یاریمان ده تا زنجیر عبودیت خود شیطانی مان را از گردن باز کنیم،و بت های خیالی خود ساخته را در هم بشکنیم تا بتوانیم برای ایمانی که از دست میرود کاری کنیم تا هرچه سریع تر الهم اعجل الولیک الفرج را معنا بخشیم...

آمین

  • امین ایرانی تبار

نظرات (۳)

سلام
بوی جان می آید اینک از نفس های بهار
دستهای پر گل اند این شاخه ها ، بهر نثار
با پیام دلکش ” نوروزتان پیروز باد ”
با سرود تازه ” هر روزتان نوروز باد ”
شهر سرشار است از لبخند ، از گل ، از امید
تا جهان باقی است این آئین جهان افروز باد . . .

عزیزم تا در فکر آنی که چه بخورم که حلق را خوش آید و چه بگویم که خلق را خوش آید،به مقصود نخواهی رسید .شهید دستغیب کتاب توحید
سلام
به روزم...

سلام
هیچکس، هیچ فصلی را بر بهار ترجیح نمی دهد. بهار فصل
رهایی از “خاک” است.بیایید همه ی فصل ها بهاری بمانیم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی